سیلی بر دل
پرده اول:
صدا انقدر بلند بود که به یکباره تموم اتوبوس ساکت شده، به اون دونفر نگاه کردند.
همه منتظر عکس العمل فرد سیلی خورده بودند که از قسمت خانمها ، یه نفر سراسیمه خودش رو به اون دونفر رسوند و...
_ مگه مرض داری آقا؟
_آخه هی به آبجی ما نگاه میکنه و ادا و اصول میاد.
_آبجی شما کیه؟ اون ناشنواست و به من اشاره میداد که باید ایستگاه بعد پیاده بشیم.
پرده دوم:
صدای سیلی تو کوچه پیچید و به دنبالش ، صدای قدم های محکم پدر. از خیابون رد شدند و به سمت دیگه رفتند. بعد از ورود به یه مغازه، پدر از فروشنده عذر خواسته و با صدای بلند، براش توضیح داد : ببخشین آقا ، پسرم یادش رفته بود پول این توپ رو بده خدمت شما ، الان اومده برا عذر خواهی و پرداخت مبلغ این توپ.
پرده سوم:
کلید انداخت تو در و با تموم خستگیهای اون روز پرکار ، در رو باز کرد و داخل شد. هنوز وارد نشده ، صدای فریاد همسرش رو شنید که با بد دهنی اون رو خطاب کرده ، علت دیر آمدنش رو سئوال می کرد.
دستی بالا نرفت،
دستی هم ، پایین نیومد،
اما سوزش شدیدی رو تو دلش حس کرد و ....
*نمی دونم جای ضربه ی سیلی رو صورت، زودتر خوب میشه، یا جای ضربه ی یه قدر ناسپاسی بر دل آدم؟؟؟
کلمات کلیدی :